×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

کوروش کبیر افتخار ایران زمین

جانم فدای ایران

كوروش كبير

کوروش کبیر

لوح حقوق بشر کوروش

 

کوروش بزرگ

کوروش بزرگهمچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

واژهٔ کوروش

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:

  • پارسی باستان : Kūru?
  • در کتیبه‌های عیلامی : Ku-ras
  • درکتیبه‌های بابلی : Ku-ra-ash
  • در زبان یونانی باستان Κρος : آمده‌است.
  • در زبان عبری کورِش :  Koresh
  • در زبان لاتین : سیروس ؛  Cyrus

دورهٔ جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان( شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران ، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.


افسانه‌های زایش کوروش

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: ?تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟? کوروش پاسخ داد: ?در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.?

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: ?این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.? اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: ?با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟? پاسخ داد: ?پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم? و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

 

منشور آزادي كوروش کبیر

پيشگفتار :

استوانه اي كه از كو روش بزرگ پس از از فتح بابل بر جا مانده از درخشان ترين صفحات تاريخ بشري است .

اين استوانه بيانگر روحيه انسان دوستانه و مدارا گرانه ايرانيان در بيش از ۲۵۰۰ سال پيش است و به عنوان نخستين بيانيه حقوق بشر تاريخ جهان در سال ۱۹۷۱ ميلادي توسط سازمان ملل به همه زبان هاي مورد پذيرش اين سازمان ترجمه شد.

از آنجا كه اين استوانه از بزرگترين افتخارات تاريخي مردم ايران زمين است شايسته است هر ايراني از متن كامل آن آگاه باش د اما متاسفانه كمتر ايراني اي متن كامل اين استوانه را مطالعه كرده است و اين متن به صورت الكترونيك در اينترنت وجود ندارد. ازاين رو بر آن شديم  تا به مناسبت ۲۱ مهرماه سالروز اعلام اين بيانيه انسان دوستانه متن كامل اين استوانه را براي آگاهي همگان به صورت الكترونيك انتشار دهيم .از آنجا كه آگاهي عموم از زندگاني كو روش بزرگ و همچنين اهميت اين استوانه در تاريخ تمدن و فرهنگ جهاني كم است ابتد ا شرحي كوتاه از زندگي كو روش بزرگ آورده شده سپس درباره اهميت اين كتيبه سخن گفته شده است.

از همه خوانندگان تقاضا مي كنيم پس از مطالعه اين وبلاگ آدرس آن را در اختيار دوستان خود قرار دهند تا آگاهي عمومي درباره اين برگ درخشان تاريخ ايران زمين افزايش يابد.

 

 

 نگاهي به زندگي كوروش بزرگ:

 

كوروش بزرگ پسر كمبوجيه اول پادشاه پارس و ماندانا دختر آستياگ پادشاه ماد است

درباره آغاز زندگي او هرودوت افسانه اي را در كتاب خود آورده به اين شرح كه شبي

آستياگ شاهنشاه ماد در خواب ديد كه ازشكم دخترش ماندانا آنقدر آب خارج شد كه

ماد و همه آسيا را فراگرفت تعبيرگران درباره اين خواب به آستياگ گفتند كه فرزند

دخترش ماندانا پادشاهي او را برخواهد انداخت از اين رو آستياگ دخترش را به ازدواج

بزرگ زاده پارسي كمبوجيه كه مر دي صلح جو بود درآورد اما زماني كه ماندانا كو روش را

در شكم داشت آستياگ بار ديگر خواب ديد كه از شكم دخترش تاكي روييد كه شاخ و

برگ آن تمام آسيا را گرفت و دريافت كه كودك نورسيده همان بر هم زننده پادشاهي

اوست از اين رو به فرمانده لشكرش هارپاگ فرمان داد كودك را بلافاصله پس از تولد از

مادر جدا كند و به قتل برساند اما هارپاگ چنين نكرد و طفل را پس از تولد به چوپان

املاك آستياگ سپرد .

كوروش نزد خانواده چوپان بزرگ شد و به زودي هوش وذكاوت بي نظير خود را نشان داد

راز كشف شد اما آستياگ ديگر نتوانست به كو روش آسيب برسان د و او را نزد پدرش

كمبوجيه در پارس فرستاد .

كوروش در سال ۵۵۰ ق.م بر آستياگ ستمگر شوريد . در جنگي كه رخ داد بزرگان ماد

آستياگ را رها كردند و به كورو ش پيوستند و اينگونه كو روش هگمتانه را گشود آستياگ

اسير شد اما كوروش تا پايان زندگي با او با احترام رفتار كرد.

با تشكيل حكومت هخامنشي كرزوس پادشاه ليدي كه برادر همسر آستياگ بود براي

نبرد با كوروش با ح كومت هاي بابل ومصر ويوناني ها هم پيمان ش د. در اين زمان يكي از

بزرگان ليدي كه از پادشاه ليدي ناراضي بود به كوروش پناهنده شد و نقشه هاي كرزوس

را برملا كرد .

جنگ آغاز شد و ك رزوس در جنگي كه در جلگه اي نزديك سارد رخ داد شكست خورد

سارد محاصره و پس از چندي سقوط كرد كرزوس تصميم داشت خود را دركاخش بسوزاند

اما كوروش او را از ميان شعله هاي آتش نجات داد . در سارد به معتقدات مردم احترام

گذاشته شد و آسيبي به اين شهر زيبا وارد نيام د. به دنبال سارد ديگر شهرهاي ليدي نيز

تسليم شدند.

كوروش پس از پيروزي بر ليدي به شرق ايران رفت و اقوام مهاجم ماساژت را شكست داد.

پس از آن كوروش براي پايان دادن به كار نبونيد حاكم ستمگر بابل به آن سو لشكر كشيد

با نزديك شدن كوروش به بابل مردم بابل بر نبونيد شوريدند و كوروش بدون جنگ و در

ميان خوشحالي مردم وارد بابل شد .

به معتقدات مذهبي بابلي ها احترام گذاشت و با مردم با مهرباني رفتار كرد وبابل به عنوان

سومين پايتخت دولت نوظهور هخامنشي پس از پاسارگاد و هگمتانه شناخته شد.

پس از آن كوروش براي سركوبي دوباره مهاجمان ماسا ژت به شرق لشكر كشيد اما خوش

نام ترين و جوانمردترين پادشاه شرق در سال ۵۳۰ ق.م كشته شد . پيكر پاكش را به

پاسارگاد بردند و درآن جا به خاك سپردند.

كوروش بي گمان شخصيتي بي نظير در تاريخ جهان است در عصري كه قتل عام و تخريب

شهرها و اهانت به مقدسات ديني ملت هاي مغ لوب از سوي فاتحان كاملا رايج بود او كه

بزرگترين كشورگشايي بود كه تا آن زمان ديده شده بود هيچ شهري را قتل عام نكرد و

هيچگاه به مقدسات ديني ملت ها توهين نكرد.

همه ملت ه اي مغلوب به نوعي او را ستوده ان د يونانيان او را چونان انساني آرماني مي

ستوده اند پارسها ا و را ((پدر)) مي خواندند ، بابلي ها او را آزادكننده انسان ها و فرستاده

مردوك مي دانستند و سرانجام يهوديان او را چون مسيح خويش مي شمردند.

او بزرگ ترين ، جوانمردترين و انسان دوست ترين پادشاهي بود كه تا آن زمان در تاريخ

جهان پديد آمده بود.

 

اهميت تاريخي و فرهنگي استوانه كوروش بزرگ:

 

براي پي بردن به اهميت چنين بيانيه انسان دوستانه اي بايد پيش از آن به بازخواني فتح

نامه هاي پادشاهان هم عصر كوروش پرداخت تا دريافت چرا بايد كوروش و ملت ايران را

به خاطر داشتن چنين فرهنگ انسان دوستانه و مدارا گري ستود و چرا اين بيانيه اين

اندازه در جهان امروز مشهور شده و به عنوان اولين بيانيه حقوق بشر تاريخ جهان در

سازمان ملل متحد مورد تحسين قرار گرفته است.

كتيبه نبوكد نصر پادشاه بابل :

(( ... فرمان دادم صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا بشكنند هزاران دختر و پسر

جوان را آتش زدم و خانه ها را چنان ويران ك ردم كه ديگر بانگ زنده اي از آنجا

. برنخيزد)) ١

آشور بانيپال پس از تصرف شوش:

((... من شوش شهر بزرگ مقدس ... را بخواست آشور وايشتار فتح كردم ... من زيگورات

شوش را كه از آجرهايي با سنگ لاجوردي لعاب شده بود شكستم ... معابد ايلام را با خاك

يكسان كردم و خدايان و الهه هايش را به باد يغما دادم سپاهيان من وارد بيشه هاي

مقدسش شدند كه هيچ بيگانه اي از كنارش نگذشته بود ، آن را ديدند و به آتش كشيدند

من در فاصله يك ماه و بيست و پنج روز راه سرزمين شوش را تبديل به يك ويرانه

وصحراي لم يزرع كردم .

نداي انساني و ... فرياد هاي شادي ... بدست من از آنجا رخت بربست خاك آنجا را به

توبره كشيدم و به ماران و عقرب ها اجازه دادم آنجا را اشغال كنند)) ٢

فتح نامه آشور نصير پال ( ۸۸۴ ق . م ) :

((به فرمان آشور وايشتار خدايان بزرگ وحاميان من ... ششصد نفر از لشكر دشمن را

بدون ملاحظه سربريدم و سه هزار نفر از اسيران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم ...

1 مرادي غياث آبادي رضا ؛ منشور كورش هخامنشي؛ص ۸

2 همان ؛ همان صفحه

 

 

 

 

حاكم شهر را به دست خودم زنده زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم ...

بسياري را در آتش كباب كردم و دست و گوش وبيني زيادي را بريدم هزاران چشم از

كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم و سرهاي بريده را از درختان شهر

آويختم ... )) ١

آشور ناصر پال:

(( من ستوني در برابر دروازه شهر ا ور بنا كردم و پوست همه رهبراني را كه عليه ما به پا

خواسته بودند كندم و سطح ستون را با پوست ها پوشاندم برخي را درون ديوار ستون

گذاردم برخي را بر تيرهاي چوبي بر فراز ستون به چهار ميخ كشيدم و ديگران را پيرامون

ستون به تير هاي چوبي بستم ... و اعضا بدن افسران و صاحب منصبان شاهي را كه سر به

شورش برداشته بودند قطع كردم ... از ميان اين اسرا بسياري را در آتش سوزاندم بسياري

را زنده نگهداشت م از ميان آن ها بيني و گوش ها و انگشتان گروهي را قطع كردم و چشم

هاي بسيار ديگر ي را از حدقه بيرون آوردم من ستوني از زنده ها و ستوني ديگر از

سرهاي بريده برپا داشتم و سرهاي آنان را در سراسر شهر به تنه درختان بستم و مردها و

زن هاي جوان را در آتش سوزاندم من بيست تن از اسرا را زنده در ديوار كاخ او دفن

كردم ... باقي مانده جنگجويان آنان را در صحراي فرات با تشنگي هلاك ساختم )) ٢

 

بخش مشهور بيانيه حقوق بشر کورش بزرگ:

 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار

گوشه جهان پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، ...، نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبيره چيش پيش،

شاه بزرگ...

آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی

پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياری نشست م. مردوک خدای بزرگ دل

های مردم بابل را بسوی من گردانيد، ...، زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل ش د. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين شهر و اين

سرزمين وارد آيد.

نابسامانی درونی بابل و نيايشگاههای آنجا دل مرا بدرد آورد... من برای آرامش کوشيدم.

من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پايان بخشيدم.

فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشن د. فرمان دادم که هيچکس

مردم شهر را نيازارد و به دارايی آنان دست يازی نکند.

مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود ش د... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داش ت. ما

همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پايگاه بلندش را ستوديم.

من همه شهرهايی را که ويران شده بود از نو ساخت م. فرمان دادم تمام نيايشگاههايی را

که بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جايگاههای خود برگرداندم و خانه های

ويران آنان را آباد کردم.

همچنين پيکره خدايان سومر و اکد را که نبونيد، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل

آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نيايشگاههای

خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد.

بشود که خدايانی که آ نان را به جايگاههای نخستينشان بازگرداندم، هر روز در پيشگاه

خدای بزرگ برايم زندگانی بلند خواستار باشند.

من برای همه مردم معبودگاهی آرام مهيا ساختم وآرامش را به تمامی مردم پيشک ش

کردم.

 

متن كامل نخستين بيانيه حقوق بشر تاريخ جهان

(منشور آزادي كوروش بزرگ)

 

در سال ۱۲۸۵ خورشيدي( ۱۸۷۹ م) به دنبال كاوش هاي گروه انگليسي در شهر باستاني

بابل استوانه اي از گل پخته به دست باستان شناسي كلداني به نام هرمز رسام پيدا شد

اين استوانه را نوشته هايي به خط و زبان بابلي نو فراگرفته بود كه پس از ترجمه مشخص

شد اين استوانه به فرمان كور وش هخامنشي در سال ۵۳۸ ق.م و هنگام تسخير بابل

نوشته شده است .

با ترجمه نوشته هاي اين استوانه موجي از شگفتي در ميان گروه هاي فعال حقوق بشر

پديد آمد و اين نوشته به عنوان اولين بيانيه حقوق بشر تاريخ بشري شهرتي جهاني

يافت.

امروزه اين استوانه در موزه باستاني لندن نگهداري مي شود.

ترجمه فارسي متن نوشته شده روي استوانه چنين است :

... -۱ ))

۲- ... همه جهان.

۳- ... مرد ناشايستي (بنام نبونيد) به فرمانروايي كشورش رسيده بود.

۴- ... او آيين هاي كهن را از ميان برد و چيزهاي ساختگي به جاي آن گذاشت.

۵- معبدي به تقليد از نيايش گاه ازگيلا براي شهر اور و ديگر شهرها ساخت .

۶- او كار ناشايست قرباني كردن را رواج داد كه پيش از آن نبود ... هر روز كارهايي

ناپسند مي كرد ، خشونت وبد كرداري

۷- او كارهاي ... روزمره را دشوار ساخت او با مقررات نا مناسب در زندگي مر دم دخالت

مي كرد اندوه و غم را در شهرها مي پراكن د. او از پرستش مردوك خداي بزرگ روي

برگرداند.

۸- او مردم را به سختي معاش دچار كرد هر روز به شيوه اي ساكنان شهر را آزار مي داد

او با كارهاي خشن خود مردم را نابود مي كرد ... همه مردم را

۹- از ناله و دادخواهي مردم ، انليل خداي بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... ديگر ايزدان

آن سرزمين را ترك كرده بودند ( منظور آباداني و فراواني و آرامش ) .

 

۱۰ - مردم از خداي بزرگ مي خواستند تا به وضع همه باشندگان روي زمين كه زندگي و

كاشانه شان رو به ويراني مي رفت توجه كند مردوك خداي بزرگ اراده كرد تا ايزدان به

بابل بازگردند .

۱۱ - ساكنان سرزمين سومر واكد مانند مردگان شده بودند مردوك به سوي آن ها متوجه

شد و بر آنان رحمت آورد

۱۲ - مردوك به دنبال فرمانروايي دادگر در سراسر كشورها به جستجو پرداخت به

جستجوي شاهي خوب كه او را ياري دهد آنگاه او نام كوروش پادشاه انشان را برخواند

از او به نام پادشاه جهان ياد كرد.

۱۳ - او تمام سرزمين گوتي و همه مردمان ماد را به فرم انبرداري كوروش درآورد كوروش

با هر سياه سر (منظور همه انسان ها) دادگرانه رفتار مي كرد

۱۴ - كوروش با راستي وعدالت كشور را اداره مي كرد مردوك خداي بزرگ با شادي از

كردار نيك وانديشه نيك اين پشتيبان مردم خرسند بود .

۱۵ - بنابر اين او كوروش را برانگيخت تا راه بابل را در پيش گيرد در حاليكه خودش

همچون ياوري راستين دوشادوش او گام برمي داشت.

۱۶ - لشكر پرشمار او كه همچون آب رودخانه ها شمارش ناپذير بودند آراسته به انواع

جنگ افزارها در كنار او ره مي سپردند.

۱۷ - مردوك مقدر كرد تا كوروش بدون جنگ و خونريزي به شهر با بل وارد شود او بابل

را از هر بلايي ايمن داشت او نبونيد شاه را به كورش سپرد .

۱۸ - مردم بابل ، سراسر سومر و اكد و همه فرمانروايان محلي فرمان كوروش را

پذيرفتند از پادشاهي او شادمان شدند و باچهره هاي درخشان او را بوسيدند .

۱۹ - مردم سروري او را شادباش گف تند كه به ياري او از چنگال مرگ و غم رهايي يافتند

و به زندگي بازگشتند همه ايزدان او را ستودند و نامش را گرامي داشتند.

۲۰ - منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه

چهار گوشه جهان

۲۱ - پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه انشان ، نوه کوروش، شاه بزرگ ،شاه انشا ن.، نبيره

چيش پيش، شاه بزرگ شاه انشان

۲۲ - از دودماني كه هميشه شاه بودند و فرمانروايي اش را ب ل( خدا) و نبو گرامي مي

دارند و باخر سندي قلبي پادشاهي او را خواهانن د. آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد

بابل شدم.

٢٣ - همه مردم گام های مرا با شادمانی پذيرفتن د. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت

شهرياری نشست م. مردوک خدای بزرگ دل ها ی پاك مردم بابل را بسو ی من

گردانيد، ...، زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

٢٤ - ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل ش د. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين شهر و

اين سرزمين وارد آيد.٢٥ - وضع داخل بابل و جايگاه هاي مقدسش قلب مرا تكان داد ... من براي صلح كوشيدم نبونيد مردم درمانده بابل را به بردگي كشيده بود كاري كه در خور شان آنان

نبود.

۲۶ - من برده داری را برانداخت م. به بدبختی های آنان پايان بخشيد م.فرمان دادم که

همه م ردم در پرستش خدای خود آزاد باشن د. فرمان دادم که هيچکس مرد م شهر را

نيازارد و به دارايی آنان دست يازی نکند. مردوك از كردار نيك من خشنود شد.

٢٧ - او بر من كوروش، كه ستايشگر او هستم و بر كمبوجيه پسر من و همچنين بر همه

سپاهيان من

٢٨ - بركت ومهرباني اش را ارزان ي داشت ما همگي شادمانه و در ص لح و آشتي مقام

بلندش را ستوديم به فرمان مردوك همه شاهان بر اورنگ پادشاهي نشسته اند.

٢٩ - همه پادشاهان سرزمين هاي جهان از درياي بالا تا درياي پايين ( درياي مديترانه تا

خليج پارس) همه پادشاهان آموري ، همه چادرنشينان

٣٠ - مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند از ... آشور تا شوش

٣١ - من شهرهاي آگاده ، اشنوا، زمبان، متورنو، دير، سرزمين گوتيان و همچنين

شهرهاي آن سوي دجله كه ويران شده بود از نو ساختم .

٣٢ - فرمان دادم تمام نيايشگاههايی را که بسته شده بود، بگشاين د. همه خدايان اين

نيايشگاهها را به جاهای خود بازگرداند م. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده

بودند، به جايگاههای خود برگرداندم و خانه های ويران آنان را آباد کردم.

٣٣ - همچنين پيكره خدايا ن سومر واكد را كه نبونيد بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل

آورده بود به خشنودي مردوك به شادي و خرمي

۳۴ - به نيايشگاه هاي خودشان بازگرداندم . باشد كه دل ها شاد گردد بشود خداياني كه

آنان را به جايگاه هاي مقدس نخستينشان بازگرداندم

۳۵ - هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگاني بلند باشند بشو د كه

سخنان پربركت و نيك خواهانه برايم بيابند بشود كه آنان به خداي من مردوك بگويند

((كوروش شاه)) پادشاهي است كه تو را گرامي مي دارد و پسرش كمبوجيه

۳۶ - بي گمان در روزهاي سازندگي ، همگي مردم بابل پادشاه را گرامي مي داشتند و من

براي همه مردم جامعه اي آرام مهيا ساختم و صلح و آرامش را به تمامي مرد م اعطا

كردم.

... -۳۷

۳۸ - ... باروي بزرگ شهر بابل را استوار گردانيدم ...

۳۹ - ... ديوار آجري خندق شهر را

۴۰ - كه هيچيك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده به پايان نرسانيده

بودند

۴۱ - ... به انجام رسانيدم

۴۲ - دروازه هايي بزرگ براي آن ها گذاشتم با درهايي از چوب سدر و روكشي از مفرغ

... -۴۳

... -۴۴

۴۵ - ... براي هميشه ))

 

 

سه شنبه 25 خرداد 1389 - 12:23:30 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد